نمی توانی ادامه دهی،باید ادامه داد،ادامه می دهی
نیمه های راه بود.سرشار از غروری که از پست انگاشتن ِ دیگران لبخندی رقت آمیز بر لبانم نشانده بود با خود می گفتم:"توانستم".من توانسته بودم برای مدتی از آن مهلکه بگریزم.اما چاره ای نبود.لحظات سرخوشی کوتاه بود و من به همان سرعت برگشتم.
Post a Comment
No comments:
Post a Comment