Wednesday 27 October 2010

کافکای من کافکا
سوسک باش
شغل شریف کارمندی ات را دو دستی بچسب
که خوب میدانی مهم روزمرگی کردن است
و برای روزمرگی باید پول داشت
بیکار که شوی
کارمندی که نکنی
از صبح تا شب مخت را می گ ا ئی که خفن ترین کار ِ ممکن را بکنی
آخر ِ شب هیچ گهی نخورده ای
روزمرگی هم نکرده ای
پول هم نداری
دهن خودت را هم سرویس کرده ای


کارمند که هستی
فکر می کنی اگر نبودی
خفن ترین کارهای جهان را می کردی


پس آرام باش
به خودت نپیچ
کارمند و غیر کارمند به کار خفن کردن فکر نکن
شاید خرفت زاده شده ای
گور بابای خلاقیت هم کرده
روزمرگی کن
باشد که بعد از مرگت کافکا شدی.


نقض غرض است
زندگی ِ زنبور عسل
زندگی ِ عاشقی جوان
نقض ِ غرض است
حس ِ لامسه
شنوائی
بینائی
چشائی
شهوانی
نقض ِ غرض است جانم
نیشی که برای دفاع مشروع در بدنش کار گذاشته اند منجر به فوتش می شود
زنبور عسل نقض غرض است
تنها
اف بی آی
می داند
پلیس هائی که از جنس ِ انسان نیستند
نمی کِشند
نمی کنند
قانون نمی شکنند
خوبند
نیکوکار ترین مردمانند
همه چیزشان به موقع است
قهرمان ِ من پلیس اف بی آی امریکاست
که این نقض غرض را خوب توی گوش ِ ملت می چپاند
که اگر زیاد بکشم او دی می کنم
اگر زیاد بکنم او دی می کنم
اگر زیاد بخورم
بالا می آورم
اگر زیاد دوست داشته باشم
اگر زیاد دوست داشته شوم
گند می زنم
به جامعه ی جهانی گند می زنم
همه جا را به گه می کشم
دیوانه خانه راه می اندازم
می شوم نیو اورلئان
می شوم زنبور عسل
می شوم انسان بد بخت ِ بی چاره ی مفلوک
کسی باید جلوی مرا بگیرد
که فرمودند
خیر الامور اوسطها
انسان متوسط ِ کسل کننده ی مزخرفی می شوم
که بار ِ نقض ِ غرضش را
به احمقانه ترین شکل ِ ممکن
به مقصد می رساند
تا ریده نشود به زندگی اش
تا نریند به زندگی ِ کسی
زنده ماندنم را دو دستی می چسبم
و من الله توفیق.

هیچ ایده ای برای بهتر شدن ِ دنیا ندارم
سرتان توی کار خودتان باشد
زندگی تان را بکنید
بعدش هم بمیرید دیگر