Friday 19 February 2010

پذیرش اختیاری اعدام در ملاعام
پذیرش اجباری جلغ در حوزه ی خصوصی
پذیرش اجباری کراهت ِ صورت های لک و پیسی ،چشم های لوچ،لب های قیطانی،بینی های برجسته ی بلند در آئینه های تمام نمای اتاق خاب
پذیرش اجباری ریش های زبر روئیده بر فرج،لای کون
حس ِ چندش آورندگی
حس ِلزاجت روز های جماع با الکل،دوام آورده با الکل،بوی گند داده با
پذیرش اجباری عشق های تهوع آور ِ به خیانت منتهی شده پشت ال سی دی های رنگی ِ خانگی
فقط بیا مرا بکن ها
با تکیه ای رقت انگیز روی
"مرا"
پذیرش اجباری دولت/ لیبرال/سوسیال/واژینال
پذیرش پست دکتری از دانشگاه صبرا شکیلا
اقامت ِ دائم در مونیخ
پذیرش جیب های همیشه خالی
پذیرش اجباری ِ صدای تو/لاس های صکصی ِ او/حرف های روشنگرانه ی آن/لوندی های این/شعار های آن ها/چس ناله های شما/بوی بد ِ دهان ایشان
تحمل ِکسالت، سیتالوپرام ِ من
صبر ِ ما.
پذیرش اجباری ِ او کی های تصنعی.
پذیرش مادر گاعیدن های تنهائی.

چرا روزنامه ها را هر چه ورق می زنم،ورق ورق می کنم،چنگ می زنم،پاره می کنم،ریز ریز می کنم،خرد و خمیر می کنم،زیر پایم له می کنم،
هیچ خبری نیست؟
چرا هیچ خبری از مهمانی های آن چنانی ِ ما،عربده کشی های دسته جمعی ِ ما،صکص های تک نفره ما،دود های کراک ِ ما،عذاب ِ زشتی،اجبار،پذیرش اجباری ِ ریش ِ بزی
چرا هیچ ستونی نشانی ِ فرد ِمورد ِ علاقه ام را به من نمی دهد؟
چرا سر خط ِ خبر ها ارضا نشدگی های مکرر ِ من نیست؟
چرا نسل انسان های غمگین در حال انقراض است؟
چرا چشم های گیج و گور من وقتی زنگ ِ در را زدند و من به خودم شاشیده بودم و هارد را توی کشو کذاشتم و کلیدش را بلعیدم و در همان حال توی سرم می خاندم
که فقط برو بیا مرا بکن بروفقط بیا مرا بکن برو
با تکیه ای لجوجانه روی "فقط"
فقط
تمام روزگار نشئگی.
که فقط مستهجنات مبتذل انحرافی می نوشتم؟که مروج فحشا بودم؟که برای ذهن های سالم مرض بودم؟
چرا پر سر و صدا ترین ها مغرور های زیباروی سر به فلک کشیده با اندام های تناسلی ِ بسیار گران قیمتند ؟
مگر لای کون آنها ریش های زبر نمی روید؟
مگر دهان همه ی ما گاهی بوی گند نمی دهد؟
و بعد تو
تو با این حال مرا
می ترسانی ام؟
از پذیرش اختیاری اعدام در ملا عام می ترسانی ام؟

Wednesday 3 February 2010

به همین راحتی حتی
می خاهم تنها باشم
یک..همین یکروز همین امروز همین را
نگاهی روی صورتم نخزد
نه دستی روی کفل هایم لای ران هایم بستر های گرم آنچنانی
نه هرم شعله های عشق بر سر ِ میز
نه فلسفه های گم شده و کتاب های نخانده و موسیقی ِ باسمه ای و حرف و گپ و خنده و خوش مشربی
امشب را می خاهم سر ِ جای خودم بنشینم
کسل کننده ترین فرد ِ دنیا شوم
به دیوار تکیه دهم
و همه از رویم رد شوند