نمی توانی ادامه دهی،باید ادامه داد،ادامه می دهی
خاب دیدم که کسی
با پنجه بکس
با خشم
از سر بالائی ولنجک بالا می رود
می رود که توچال را با خاک یکسان کند
خنجر در حلقم فرو می کند
و من باز
برای چندمین بار
آن سبکی ِ پوچ ِ هستی را
در لحظات قبل از مرگ
تجربه کردم.
Post a Comment
No comments:
Post a Comment