Friday, 16 October 2009


در گرما گرم یک بحث فلسفی بودیم

تو چند قدمی با شکست فاصله داشتی

و با پذیرش این شکست

به انجام کار هائی مجبور می شدی

که هیچ میلش را نداشتی

و من

سرخوش از قدرت استدلال و استغنای ذهنم

می رفتم که یک روز خوب را شروع کنم

اما به ناگاه

فاجعه ای رخ داد

تو در مسیر بحث

و در دست و پا زدن های مذبوحانه ات

برای فرار از شکست

به چیزی چنگ انداختی

که نباید

و من دیگر نفهمیدم چه شد

تو از چیزی گفتی

که هیچ ربطی به ماجرا نداشت

اما من

به شنیدنش

اختیار از کف دادم

نعره کشیدم

و شکست ِ مفتضحانه ای را برای خودم رقم زدم

من با آن همه قدرت استدلال و استنباط

از توی بی سواد

آن هم به خاطر ِ یک لغزش ِ ناآگاهانه

که هیچ پی آمدش را نمی دانستی

که هیچ اهمیتش را نمی دانستی

شکست خوردم

و ریده شد به روزم

و حالا تو را می بینم

که با لبخندی موزیانه بر لب

می دانی

که در هر بحثی

مرا شکست خاهی داد

نه با قوای مقتدر ِ ذهنی ات

که با چنگ انداختن ِ بی شرمانه

و بی شرفانه

به چیزی که

هم تو

و هم من

می دانیم

که نقطه ضعف ِ من است

تو لبخندی موزیانه بر لب داری

و من

طعم یک شکست ِ همیشگی را

یک ریده شدن ِ ابدی به همه ی ایدئال ها

و همه ی ادعاها

همه ی صغرا کبرا های منطقی

همه ی سواد و دانش و شعور و فلسفه


مادر

من فرزند ِ ناخاسته ی تو هستم

من عذاب ِمجسم تو هستم

من نتیجه ی شهوت های تو هستم

من محصول ِ ایدئال های تو هستم

تقصیر ِ من نیست

که طبیعت

و

انسان ها

با آرزوهای من

در تناقض اند

مادر

دست ِ کم

تو به من رحم کن

من

از رحم ِ

تو

پس افتادم

از درون کص تو بود که

زندگی ِ حقارت بارم

شروع شد

مادر

تو یک مادر ج نده هستی

بدتر از همه ی مادر ج نده های دیگر

چون ادعا می کنی

که مرا دوست داری.

مادر

من یک روز

تو را می کشم

چرا که هیچ وقت

به حسن نیت من

پی نبردی


حالا

همه ی دشمنان

همه ی دوستانم

می دانند

که من یک نقطه ضعف دارم

حالا

شما می توانید

به نحو احسن

از آن استفاده کنید

این حق ِ شما ضعیفان و زبونان است

که ابر قدرت ها را

به روش های وقیحانه ای

با خاک یکسان کنید

طبیعت هم در این سیر

یار و همراه شماست

خداوند متعال هم با شماست

سرنوشت هم با شماست.

انسان ها را

با نقطه ضعف هایشان

بگائید

چرا که هیچ انسانی

حق ندارد

نقطه ضعفی داشته باشد


نقطه ضعف یک فقدان است

و مواجه با فقدان

فاجعه آفرین است.

1 comment:

گي-آ said...

زندگی همین است. وحشت و البته وحشی بودن. خرد کردن برای خرد نشدن. نباید به کسی خرده گرفت.
به قول دوستی که به تعدادی مصلح ِ اندیشه، میگفت:
به شورت های خود نگاهی بیاندازید که لکه های جنابت رویشان نقش بسسته است.