اگر جهان این همه سرشار از پلیس های دیوس و شارلاتان ها و مریض های جنسی نبود
همین حالا شناسنامه ام را پاره می کردم
و به جهان پناه می بردم
و در جهان گم می شدم
و از خودم
از شما
از این خانه های قفل و سقف دار
این روز های کسالت بار
از هرچه قرار داد و اعتبار
آزاد می شدم
اما جهان
پر از دیوس هاست
و انسان ها
بر خلاف حیوانات
در قفس
آزادی ِ شان را از دست نمی دهند
در قفس
آزادی ِ شان را به دست می آورند
چرا که تنها آنجا
از نوع ِ خودشان در امانند.
من
برای آزاد بودن
باید قفل و زنجیر های خانه ام را زیاد کنم
و به جای مجنون شدن
باید سرم را به درو دیوار خانه ام بکوبم
اما من
دچار ِ یک جنون ِ دائمی ام
روزی هزار بار تصمیم می گیرم
هر چه نشان از وجودم دارد را
بدَرَم
خودم را از جمع ِ ثبت شده ها بیرون بکشم
و با طبیعت یکی شوم
و وقتی می فهمم
اول باید از دست ِ شما خلاص شوم
تا بتوانم از خودم خلاص شوم
روزی هزار بار
تر جیح می دهم
تیر خلاص را بزنم
و سرم را به دیوار بکوبم.
4 comments:
جالب بود. یاد فیلم in to the wild شان پن افتادم.اگه ندیدی حتما ببین.
سلام
یک قرار داد ِ اصلی مانده و خود ِ شما هم می دانید. می دانید که اینها را نوشتید. قرار دادی که هم من به آن پایبندم و هم هر کس ِ دیگری که سعی بر نوشتن ِ ذهنیاتش دارد. من می نویسم تا خواننده ای بخواند. اینکه می گوییم نوشتن صرفا برای خود است گمان نمی کنم درست باشد.البته بحثی از خودخواهی و لذت ِ شخصی مطرح نیست که آن را هم من دارم و هم هر انسان ِ دیگری. مشکل همان میل به خوانده شدن است. میل به بیان شدن. میل به وجود یافتن. که واکنشی است به لذت جویی ِ من و در دو بخش نمود پیدا می کند. در درون و بیرون. درونیش که مشخصا مربوط به خود ِ شخص است. اما بیرونیش یعنی همان درگیری با قواعد و قرارداد ها. یعنی سازمان یافتن. یعنی چارچوب. نمی توان از آن فرار کرد.
مگر از بعد ِ بیرونی ِ خودتان بگذرید.
(ار آشفته نویسی ام پوزش می طلبم حالا که دوباره خواندمش دیدم هرچه من سعی بر بیانش داشتم عینا در مطلب شما هست. خواستم به قول ِ شما بر نوشته ی خود اصرار کرده باشم)
یادم رفت بنویسم که تف بر این قرارداد ِ نانوشته ی اجباری.
برای من که نوشتن قرارداد نیست.برای من نوعی نفس کشیدنه وقتی دارم خفه می شم.اینجا ثبتش می کنم چون از ثبتش لذت می برم.شاید یکی هم که نفسش گرفته بود اومد خوند و یه نفسی کشید.اگر چیزی این وسط باشه یه رضایت ِ دو طرفه ست.
یه چیزی هم بگم که این "شما"در متن همون هائی هستن که من رو به ثبت اسم و رسم و خانواده در ثبت ِ احوال مجبور می کنن.
Post a Comment