Monday, 21 September 2009

چیزی که این روز ها در ایران می گذرد

به معجزه شبیه است:

در حالی که تمام ِ دنیا

ایدئولوژی ِ

"هیچ چیز ارزش مردن ندارد"

"والا ترین ارزش ها ادامه ی زندگی است"

و آن زندگی ِ منفعلانه ی بقامدار را

تبلیغ می کنند

ایرانی ها

خطر می کنند

به خیابان می آیند

و آماده ی دریافت ِ گلوله ها هستند

آن همه خطر برای رسیدن به یک چیز:

دموکراسی ِ غربی.


اطمینان داشته باشید

که اگر تصاویر ِ زیبای ماهواره ها

و به رخ کشیدن ِ جنون ِ سرخوشی

بی خیالی

و سعادت ِ

نیویورک،سیاتل،لوس آنجلس،پاریس،لندن و کلن

و ساختن ِ فانتزی ِ غرب ِ آزاد

نبود

هیچ چیز ارزش ِ خطر کردن نداشت

قسم می خورم که اگر به جای همه ی این ها

ابوغریب و گوانتانامو

پشت ِ پرده ی وال استریت

پشت ِ دیوار های سفید ِکاخ ِ سفید

روابط ِ سود جویانه ی کمپانی های نفتی

سیاست های پنهانی ِ بانکداران ِ غربی

و حتی

روابط ِ پشت ِ پرده ی اصلاح طلبان

از صبح تا شب

نمایش داده می شد

هیچ کس به فکر ِ خطر کردن نمی افتاد

همان طور که همه

با دیدن ِ مکرر ِجنایت های استالین

فانتزی ِ جهان ِ مساوات طلب ِ کمونیستی را

برای همیشه به فراموشی سپردند.

و این یعنی چپ های جهان

تا وقتی رسانه ای قوی ندارید

کاسه کوزه تان را جمع کنید.

اما من امید وارم

که این مردم

بعد از رسیدن به آزادی ِ نسبی

دنبال ِ چیز های واقعی تری بروند

اما فقط

امید وارم

امید ِ نیمه جانی

که سو سو می زند.

چرا که واضح است

بعد از رسیدن به دموکراسی

دیگر چیزی ارزش َ خطر کردن نخاهد داشت


باید از این آخرین قطره های جنبش ِ مردمی ِ باقی مانده

نهایت لذت را برد


به خیابان می روم


وقتی فقدان ِ ذاتی ِ سوژه

و آن ناکاملی ِ همیشگی ِ جهان را می پذیرم

و هر گونه ایدئولوژی خیال پردازانه را کنار می گذارم

و با این حال

تئوری ِ بقا به هر قیمتی را نمی پذیرم

خطر می کنم

و به خیابان ها می آیم

تناقضی وجود دارد

اما وقتی

محدودیت ها را می دانم

و در موردِ چیز ها توهم ندارم

از بودن در کنار ِ دیگران

از مردن

از کتک خوردن

از برای یک آزادی ِ نسبی جنگیدن

لذت می برم

و خوشحالم که هنوز

کسانی هستند

که خطر کنند

و به فکر ِ بهتر کردن ِ جهان باشند

هر چند هدفشان

آزادی از نوع ِ امریکائی اش باشد.


مضمون ِ چیز هائی که نوشتم

به درد ِ یک مقاله ی سیاسی می خورد

اما من

با این تقطیع های نا بجا

و من درآوردی

به شعر شبیه اش کردم

و در اینجا تناقضی وجود دارد

که باعث می شود

کسی حرف های مرا

جدی نگیرد.

No comments: