Thursday, 8 October 2009


پنج شنبه و جمعه

از آن روز های کثافتی ست

که ترجیح می دهم

خودم را

در یک زیر زمین تاریک حبس کنم

تماشای مردمی که برای نمایش خوشبختی شان در خیابان ها سان می دهند

کشنده است

همان طور که

تنهائی در یک زیر زمین تاریک

کشنده است

وقتی شش روز ِ سیاه را

با یک روز و نصفی کارناوال ِ خوشبختی

قابل تحمل می کنیم

و تظاهر می کنیم

که آدم های شادی هستیم

و بلدیم

از این مهلت ِ کوتاهی که در آخر ِهفته ها

ارزانی مان کرده اند

استفاده کنیم.

خوش بگذرانیم.

چه دریوزگی ِ رقت آوری.

این نظم ِ مضحک ِ روز ها را

این هفته ها و سال ها

عید نوروز ها

پنج شنبه ها و جمعه ها و شنبه ها

نتیجه ی هوش انسانی مان بود

یا

نمایش ِ بردگی ِ دسته جمعی

در پیشگاه ِخداوند متعال؟


ترجیح می دهم

هر شش روز ِ هفته را

عرق خوری کنم

مخصوصاً شنبه ها را

که روز های کاری ِ شلوغی ست

که روز ِکفاره ی نمایش ِخوشبختی ِ مان است


اما من

از همه ی شما بز دل ترم.

سرورانمان را می بینم

که از برج های فرمان دهی

بیلاخ حواله ام می کنند


بیائید

تعطیلات رسمی را

تحریم کنیم.

ما باید هر روز تعطیل باشیم

ما باید هر روز کار کنیم

ما باید هر کاری که دلمان خاست کنیم.

بیائید

واژه ی رسمی را

از فرهنگ لغتمان حذف کنیم

بیائید

رویاهایمان را

به واقعیت ...


بیلاخ.

No comments: