در حالی که جواهر فروشی های خیابان کریم خان
جواهرات ِ میلیونی به بِی بی های میلیارد دلاری میفروشند
در حالی که گارد های ضد ِ شورش
مشغول یاد گیری به روز ترین روش ها
برای خنثی کردن ِ هر چه هنرمندانه تر ِ مردم هستند
در حالی که لجنی پوش ها
هر یک متر به یک متر
بر سرم پتک می کوبند
در حالی که هستم
و تنها هستم
به این فکر می کنم که چه طور خودم را
از زیر ِ بار ِاین مسولیت ِ سنگین
نجات دهم
چه طور ابراهیم ِ نیرومندی باشم
چه طور همه ی شما را آبرومندانه بکشم
وجسد های بی جانتان را
به خداوند ِ متعالم تقدیم کنم
روی نعش های متعفن شما قدم بزنم
و از این که تنها موجود ِ زنده ی روی زمین هستم
دچار ِ کسالت شوم
آیا وقتی ابراهیم
اسماعیلش را برای ذبح می برد
لحظه ای شک نکرد
که شاید خدائی در بین نباشد
و شاید این ندائی که می شنود
تاثیر برهوت ِ توهم زای بیابانی خشک باشد
من چرا دچار تردید شوم؟
آیا جهان
اسیدی
با دوز بالاست
و من
فاز ِ خشونت برداشته ام؟
آیا یک شاعر می تواند
همزمان
یک تروریست باشد؟
و در شعر هایش
از گورستانی جهانی
و از کشتار دسته جمعی ِ موجودات زنده
دم بزند؟
آیا شاعر
قادر به تولید ِ سلاح های کشتار جمعی ست
و در شعر هایش
اورانیوم ِ غنی شده
می پروراند؟
چرا در حالی که تنها مسولیت الهی ام را به انجام می رسانم
ملامتم می کنید
چرا برای سرم جایزه های میلیون دلاری تعیین می کنید
و مرا مسئول حملات انتحاری می دانید
چرا بازرسان آژانس انرژی ِ اتمی را
برای تجسس
به سرم گسیل می دارید
چرا نگران می شوید
وقتی که دنیا پر از شیاد است
و من فقط
سنسور های زیادی حساسی دارم
که شعر می گویم
و هیچ جای نگرانی نیست
وقتی عرضه ی کشتن ِ هیچ کدامتان را ندارم
وقتی هیچ فایده ای به حال دنیایتان ندارم
و با این سطور
تنها کسالت خود را
و تنهائی ِ راکد خود را
بر طرف می کنم.
و دست یافتن به بمب ِ هسته ای
کشتار ِجمعی
پایان دادن به این دور ِباطل ِ پوچ
تنها ماندن
در دنیائی به این عظمت
آرزوئیست
که تنها
در شعر هایم
محقق می شود.
3 comments:
سلام.
باز هم فرهاد که البته از زبان شکسپیر بوده است گفته که "کیست که بتواند آتش بر کف دست نهد و با یاد کوه های پر برف قفقاز خود را سرگرم سازد؟" و همچنین به عنوان ِ گل مطلب هم گفته که "خیال خوشی ها درمان ِ بدی ها نیست، بلکه صد چندان بر زشتی آنها می افزاید". که البته من قبولش دارم و با پوست و استخوانم لمس کرده ام عمیق تر شدن تنهایی و تنفر از جامعه ی انسانی که در آن فردیت ابزاریست برای رسیدن به جمعیت. فردیتی که قربانی شده تا جمعیتی قربانی شده، جامعه ای قصاب را به وجود آورد.
"فردیتی که قربانی شده تا جمعیتی قربانی شده، جامعه ای قصاب را به وجود آورد."؟
اگر مشکل خواندن است که دیگر لحن را نتوانستم با اعراب نشان دهم. برداشت صرفا با خود شماست.
Post a Comment